حنظله

غسیل الملائکه

حنظله

غسیل الملائکه

  • ۰
  • ۰


،این مرجع تقلید امروز در درس خارج فقه با اشاره به اینکه تا پیش از پیروزی انقلاب، استکبار قرن ها اسلام را کوبیده بود، اظهار داشتند: دشمنان مسلمانان را تحت سیطره خود قرار داده بودند اما با پیروزی انقلاب، اسلام ناب به عرصه زندگی وارد شد و آن ها کینه انقلاب را به دل خود گرفته اند.

ایشان اسلام ناب را همانند خاری در چشمان و استخوانی در گلوی استکبار عنوان کردند و گفتند: استکبار پس از ظهور و جلوه اسلام ناب بارها در برابر آن کوتاه آمده است.

*استکبار گروه های تروریستی را تغذیه کرد
این مرجع تقلید در ادامه به مسئله شکل گیری گروه های تروریستی اشاره کردند و ابراز داشتند: استکبار داعش، تکفیری ها و بوکوحرام را مجهز کرد و به آن ها امکانات داد و به کشورهای عربستان، سوریه، لبنان و پاکستان اعزام کردند.

معظم له با اشاره به اینکه پرورش دهندگان گروه های تروریستی، آن ها را به عنوان اسلام مطرح کرده و از آن یاد می کنند، گفتند: دشمنان می خواهند اسلام را دین خشونت و قتل و کشتار و تخریب جلوه دهند.

حضرت آیت الله نوری همدانی تاکید کردند: دشمنان به دنبال اسلام هراسی هستند و هدف از این مسائل تخریب چهره راستین اسلام است. 

*معرفی داعش به عنوان اسلام مصیبت بزرگی است
معظم له در ادامه به اتفاقات و حوادث اخیر در پاریس اشاره کردند و گفتند: ایجاد کنندگان داعش، جنایت های آن ها را به نام اسلام مطرح و تمام می کنند و این مسئله مصیبت بزرگی برای اسلام محسوب می شود.

ایشان همچنین بر ضرورت اتحاد مسلمانان تاکید کردند و ابراز داشتند: مسلمانان در صورتی که تحت پرچم ولایت قرار بگیرند قادر خواهند بود استکبار را شکست دهند.

*اسلام مخالف فقر است

حضرت آیت الله نوری همدانی در بخش دیگری از سخنان خود با تاکید بر اینکه اسلام با ظلم، جهل و فقر در جامعه مبارزه می کند، گفتند: در عهدنامه مالک اشتر جنبه های مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که فقیه باید در ولایت داشته باشد، تاکید شده است.

این مرجع تقلید انفال را یکی از پشتوانه های اسلام عنوان کردند و ابراز داشتند: در صورتی که این مسئله عملیاتی شود، در رونق اقتصاد تاثیرگذار خواهد بود.     
 
*اجرای قوانین اسلامی، فقر را ریشه کن می کند
ایشان اجرای صحیح قوانین اسلام را ریشه کن کننده فقر در جامعه دانستند و گفتند: فقر حاصل عمل نکردن به احکام اسلام است، چرا که هنگامی که امام زمان(عج) ظهور می کند فقر وجود ندارد.

معظم له ولایت فقیه را دنباله غدیر عنوان کردند و اظهار داشتند: فقیه با بهره گیری از پشتوانه های اسلام باید به گونه ای قدم بردارد که جامعه را از منظر اقتصادی محکم اداره کند و رهبری انقلاب نیز بر این مسئله تاکید دارند.

حضرت آیت الله نوری همدانی با اشاره به تاکیدات و انتقادات حضرت علی(ع) در خصوص مسئله فقر در نهج البلاغه، اظهار داشتند: بر اساس سخنان حضرت علی(ع)، انسان فقیر از احترام در نزد مردم برخوردار نیست چرا که مردم با نظر نامناسبی به وی می نگرند و فردی که فقیر است در زمینه انجام امور دینی نیز نمی تواند اقدام وسیعی کند.   

این مرجع تقلید در پایان خاطرنشان کردند: اسلام تاکید دارد ثروت در اختیار همه افراد قرار گیرد تا فقر از جامعه حذف شود.

  • Hanzale 110
  • ۰
  • ۰


اینکه گفته می شود ولی فقیه (امام خمینی یا آیه الله خامنه ای) نائب امام زمان هستند مبتنی بر ادله ولایت فقیه در دیدگاه فقها است، منظور نیابت عام است، نه نیابت خاص.

،اینکه گفته می شود ولی فقیه (امام خمینی یا آیه الله خامنه ای) نائب امام زمان هستند مبتنی بر ادله ولایت فقیه در دیدگاه فقها است، منظور نیابت عام است، نه نیابت خاص .بنا بر این اثبات نیابت ولی فقیه مبتنی بر اثبات ادله ولی فقیه است که در ذیل خواهد آمد.

اکثر فقها عقیده دارند که در زمان غیبت امام زمان(عج)، فقهای واجد شرایط، نائبان امام می‌باشند. برای اثبات آن به دلائل متعدد مانند روایات تمسک کرده‌اند. بر این اساس در عصر حاضر ایشان و دیگر فقیهان جامع الشرایط نائب عام امام زمان(عج) محسوب می‌شوند .

ولایت مطلقه فقیه به معنای این است که در زمان غیبت امام مهدی(عج)، فقیهان و اسلام شناسان با داشتن یک سری شرایط و ویژگی ها و لیاقت ها امور سیاسی و رهبری امت مسلمان را برعهده بگیرند. ولایت به معنای حکومت و تصدّی امر و سرپرستی و صاحب اختیاری کاری است .
غیر از دلایل عقلی بر اثبات ولایت فقیه ، در قرآن آیات متعددی یافت می شود که می توان از آن ها برای رهبری فقیه بر جامعه اسلامی استفاده کرد که به برخی اشاره می شود:
آیاتی که هرگونه حکم و داوری را که بر اساس قوانین الهی نباشد، کفر و فسق و ظلم معرفی می‏کند:

۱- «وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْکافِرُونَ ؛ (۱) کسانی که به موجب آن چه خدا نازل کرده، داوری نکرده‏اند، آنان خود کافرانند»
۲- «وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الظَّالِمُونَ ؛ (۲) کسانی که به موجب آن چه خدا نازل کرده، داوری نکرده‏اند، آنان ستمگرانند»
۳- «وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ ؛ (۳) کسانی که به آن چه خدا نازل کرده، حکم نکنند، آنان فاسق اند»

آیاتی که به حکمرانی و داوری بر اساس احکام الهی حکم می‏کند، مانند:
« فَاحْکمْ بَینَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَک مِنَ الْحَقِّ ؛ (۴) برای شان بر اساس آنچه خدا نازل کرده، حکم ‏کن و در برابر آنچه از حق بر تو نازل گشته، از خواسته‏های آنان پیروی مکن!»
آیاتی که هر گونه ولایت‏ پذیری غیر الهی را نفی می‏کند:
« اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیکمْ مِنْ رَبِّکمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ قَلِیلاً ما تَذَکرُونَ ؛ (۵) از چیزی که از طرف پروردگارتان بر شما نازل‏شده، پیروی کنید . از اولیا و سرپرستان دیگر جز او، پیروی نکنید، اما کم تر متذکر می‏شوید!»

دسته دیگر از آیات ضرورت اجرای احکام الهی در عصر غیبت را بیان می دارد. این احکام در آیات زیادی آمده است؛ مانند:

۱- اجرای حدود الهی که فقها در کتاب حدود به صورت مفصّل ذکر کرده‌اند.

۲- اجرای معروف ها و چیزهایی که در اسلام، انجام آن ها لازم و ضروری است.

۳- جلوگیری از منکرات و کارهایی که در اسلام حرام است؛ مانند: قماربازی، شراب‌خواری، رباخواری، رشوه‌خواری و …

۴- اجرای اقتصاد اسلامی. اسلام دارای اقتصاد است که با اجرای دقیق آن، ضمن تعدیل ثروت، عدالت اقتصادی نیز اجرا شده، به محرومان و نیازمندان رسیدگی می‌شود.
۵- حمایت و دفاع و کمک نسبت به مسلمانان و محرومان مظلوم جهان. اسلام افزون بر اصلاح مملکت اسلامی، حمایت از مسلمانان جهان در حد مقدور و با توجه و ملاحظه جهات مختلف را، لازم و ضروری می‌داند . این امر به صورت مطلوب با تشکیل حکومت دینی و اسلامی و حاکم بودن فردی آگاه و فقیه امکان‌پذیر است.

۶- اعتلا و تقویت اسلام در جهان به عنوان یک مکتب مترقی و سازنده، این امر نیز با تشکیل حکومت دینی محقق می‌شود.

اجرای آن ها، بدون تأسیس حکومت دینی ممکن نیست. این بخش از احکام بسیار گسترده و چندین برابر احکام عبادی فردی است.

– مبناى ولایت فقیه در روایات
تعداد روایاتى که براى اثبات ولایت فقیه، مورد استدلال قرار گرفته اند و مباحث مربوط به آن ها، به اندازه اى است که نیازمند تدوین کتاب و یا مقاله اى گسترده است . (۶) در این مجال، امکان پرداختن به این مبحث وسیع وجود ندارد. تنها براى آشنایى کلّى با برخى ، نخست تعدادى را به صورت مختصر نقل می کنیم :

۱- در روایات زیادى، از جمله روایت صحیح ابوالبخترى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است:
«العلماءُ ورثهُ الانبیاء؛ (۷) علما وارثان انبیا و پیامبران الهى هستند»

۲- در روایت معتبرى، سکونى از امام صادق و ایشان از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) روایت مى کنند:

«الفُقَهاءُ اُمناءُ الرُّسُلِ مالَم یَدْخُلُوا فى الدُّنْیا ؛ (۸) فقیهان تا زمانى که دنیا زده نشده اند، امین و مورد اعتماد پیامبران هستند»

۳- شیخ صدوق، با سندهاى متعدّد، از امیرمؤمنان ، از پیامبر نقل مى کند :
سه بار فرمودند: «اللّهم ارحَم خُلفایى ؛ خدایا جانشینان مرا مورد رحمت خود قرار ده!» ؛ پرسیدند : جانشینان شما چه کسانى هستند؟ فرمودند:

«اَلَّذینَ یَأتُونَ بَعدى وَ یَروُونَ حَدیثى وَ سُنَّتى ؛کسانى که بعد از من مى آیند، حدیث مرا روایت مى کنند و سنّت مرا به مردم مى رسانند» (۹)

۴- شیخ کلینى، از امام هفتم (علیه السلام) نقل کرده است که در قسمتى از سخنان خود درباره منزلت دانشمندان دینى فرمود:

«الفُقَهاءُ حُصُونُ الاِسلامِ کَحِصْنِ سُورِ المَدینَهِ لَها ؛ (۱۰) فقیهان دژهاى مستحکم اسلام هستند، همچون دژهاى شهر که حفاظت از آن را بر عهده دارند»
۵- از امام صادق نقل شده است:

«المُلُوکُ حُکّامٌ عَلَى النّاسِ وَ العُلَماءُ حُکّامٌ عَلى المُلُوکِ ؛ (۱۱) پادشاهان حاکم بر مردم اند و علما بر پادشاهان حاکم اند»

۶- شیخ صدوق، توقیع شریفى (۱۲) را از امام زمان نقل مى کند ؛ در آن توقیع، حضرت نگاشته اند:
« و اَمّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارُجِعُوا فیها اِلى رُواهِ اَحادیثِنا فَأِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَیْکُمْ وَاَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَیْهِم… ؛ (۱۳) امّا حوادث جدیدى که اتفاق مى افتد، درباره آن ها به راویان حدیث ما رجوع کنید! زیرا آن ها حجّت من بر شمایند و من حجت خدا بر آن ها هستیم»
۷- در روایت مشهور ابو خدیجه از امام صادق نقل شده است:
«اُنْظُرُوا اِلى رَجُل مِنْکُمْ یَعْلَمُ شَیْئاً مِنْ قَضایانا، فَاجْعَلُوُهُ بَیْنَکُمْ فَاِنّى قَدْ جَعَلْتُهُ قاضِیاً، فَتَحاکَمُوا اِلَیْهِ ؛ (۱۴) میان دوستان خود، کسى را که با احکام ما آشناست، پیدا کنید . او را میان خود (حاکم) قرار دهید، چون من او را قاضى قرار داده ام ؛ پس براى رفع اختلاف به او مراجعه کنید!»
۸- در مقبوله عمر بن حنظله، نقل شده است :

از امام ششم پرسیدم: در صورتى که دو تن از دوستان و یاران شما در مسئله اى مثل: ارث یا دِیْن، اختلاف داشتند، آیا مى توانند براى داورى به حاکم و قاضى دستگاه خلافت رجوع کنند؟ فرمود:

نزاع را نزد طاغوت مطرح کرده اند . هر آن چه که به نفع آنان حکم کند، هرچند حق مسلّم شان باشد، حرام است ! زیرا حقّ خود را با حکم طاغوت ستانده اند، درحالى که، خداوند در قرآن کریم، فرمان داده است که به طاغوت کفر ورزند. پرسیدم: پس چه کنند؟ فرمود:
«یُنْظُرانِ اِلى مَنْ کانَ مِنْکُمْ، قَد رَوى حَدیثِنا وَ نَظَرَ فى حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ اَحْکامَنا فَلْیَرضُوا بِهِ حَکَماً فَاِنّى قَد جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حاکِماً، فَاِذا حَکَمَ بِحُکْمِنا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ، فَاِنَّما بِحُکْمِ اللّهِ اسْتَخَّفَ وَ عَلَیْنا رَدَّ وَ الرّادُّ عَلَیْنا اَلرّادُّ عَلَى اللّهِ فَهُوَ عَلى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللّهِ ؛ (۱۵) از میان خود کسى را پیدا کنند که راوى حدیث ماست . در حلال و حرام، صاحب نظر است، حکم خود را به او واگذار کنند، تا میان ایشان داورى نماید! چرا که من، چنین شخصى را بر شما حاکم قرار داده ام . هرگاه او به حکم ما داورى نمود و حکم او پذیرفته نشد، یقیناً حکم خداوند را کوچک شمرده و ما را انکار کرده اند . کسى که ما را انکار کند و نپذیرد ،خدا را انکار کرده ، و این در حدّ شرکِ به خداست»
۹- در کتاب تحف العقول، روایتى طولانى از، امام حسین نقل است که فرموده :

« … مَجارى الاُمُورِ وَ الاَحْکامِ عَلى اَیْدِى العُلَماءِ بِاللهِ اَلاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ…؛ (۱۶) … مجارى امور و حکم ها در دست عالمان به خدا و امینانِ بر حلال و حرام الهى است… » .


پی نوشت ها:
۱- مائده (۵) ، آیه ۴۴٫
۲- همان، آیه ۴۵٫
۳- همان ، آیه ۴۷٫
۴- همان، آیه ۴۸٫
۵- اعراف (۷) ، آیه ۳٫
۶- محقّق نراقى، عوائد الایّام، ص ۵۳۲ ، چاپ : اول ، سال چاپ : ۱۴۱۷ – ۱۳۷۵ م ، ناشر : مرکز نشر وابسته به مکتب الإعلام الإسلامی؛
امام خمینى، ولایت فقیه، ص ۴۸ – ۱۱۴٫
۷- کافی ، شیخ کلینی ، ج ۱ ، ص ۱۳۳ ، تحقیق : علی أکبر غفاری ، چاپ : چهارم ، سال چاپ : ۱۳۶۵ ش ، ناشر: دار الکتب الإسلامیه ، تهران.
۸- همان، ص ۱۴۷٫
۹- معانی الأخبار ، شیخ صدوق ،ص ۳۷۵ ، تحقیق : تصحیح و تعلیق : علی أکبر الغفاری ، سال چاپ : ۱۳۷۹ – ۱۳۳۸ ش ، ناشر : مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجامعه المدرسین بقم المشرفه؛ عیون أخبار الرضا (ع) ، شیخ صدوق ، ج ۱، ص ۴۰ ، سال چاپ : ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م ،ناشر : مؤسسه الأعلمی للمطبوعات ، بیروت ، لبنان.
۱۰- کافی ، ج ۱ ، ص۳۸ ، تحقیق : علی أکبر غفاری ، چاپ : چهارم ، سال چاپ : ۱۳۶۵ ش ، ناشر : دار الکتب الإسلامیه ، تهران.
۱۱- کنز الفوائد ، أبو الفتح الکراجکی ، ص ۱۹۵ ، سال چاپ : ۱۳۶۹ ش ، ناشر : مکتبه المصطفوی ، قم .
۱۲- اصطلاح توقیع، مخصوص نامه ها و پاسخ هایى است که امام زمان (عج) در اوایل غیبت براى نوّاب و یاران نزدیک خود مى فرستادند.
۱۳- کمال الدین و تمام النعمه ، شیخ صدوق ، ص ۴۸۵ ، سال چاپ : محرم الحرام ۱۴۰۵ – ۱۳۶۳ ش ، ناشر : مؤسسه نشر إسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم ؛ وسائل الشیعه (آل البیت) ، نویسنده : حر عاملی ، ج ۲۷ ،ص ۱۴۰ ، سال چاپ : ۱۴۱۴ ، ناشر : مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث ، قم.
۱۴- وسائل الشیعه (آل البیت) ، ج ۱۴ ، ص ۲۷٫
۱۵-  همان، ج ۱ ، ص ۳۴٫
۱۶-  تحف العقول ، ابن شعبه الحرانی ، ص ۲۳۸ ، تحقیق : تصحیح و تعلیق : علی أکبر الغفاری ، سال چاپ : ۱۴۰۴ – ۱۳۶۳ ش ، ناشر : : مؤسسه نشر إسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم ؛ عوائد الأیام ، ص ۵۳۵ ، چاپ : اول ، سال چاپ : ۱۴۱۷ – ۱۳۷۵ م ، ناشر : مرکز نشر وابسته به مکتب الإعلام الإسلامی.

  • Hanzale 110
  • ۰
  • ۰

ادریس (ع) کیست


بنابر نقل بسیاری از مفسران،ادریس جد پدری نوح است.نام او در تورات «اخنوخ» و در «عربی» ادریس می باشد و برخی آن را از ماده درس می‌دانند؛زیرا ادریس کسی بود

که با قلم خط نوشت و نویسندگی کرد.او افزون بر مقام نبوت،به علم نجوم و حساب و هیئت احاطه داشت و نخستین کسی بود که طرز دوختن لباس را به انسانها آموخت.نامش،دو بار در قرآن،آن هم با اشاره‌های کوتاه آمده است:(در سوره مریم ایات 58 و 57 و 56 و در سوره انبیاء ایه 86 و 85 آمده است)

ادریس در قرآن
سوره مریم ایات 58 و 57 و 56
و اذکر فی الکتاب ادریس انه کان صدیقا نبیا؛در کتاب آسمانیت (قرآن) از ادریس یاد کن که او صدیق و پیامبر بود.

صدیق به معنی شخص بسیار راستگو و تصدیق کننده ایات خداوند و تسلیم در برابر حق و حقیقت است.

و رفعناه مکانا علیا؛ما او را به مقام بلندی رساندیم.
اولئک الذین انعم الله علیهم من النبیین؛آنها پیامبرانی بودند که خداوند آنان را مشمول نعمت خود قرار داد.

من ذریة آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذریة ابراهیم و اسرائیل؛که بعضی از فرزندان آدم بودند و بعضی از فرزندان کسانی که با نوح در کشتی سوار کردیم و بعضی از دودمان ابراهیم و اسرائیل.(تفسیر نمونه و قرآن ج13 از ص97 تا ص 100 و از ص 482 و ص483)

همه پیامبران از فرزندان آدم بودند،ولی با توجه به نزدیکی آنها به یکی از پیامبران بزرگ،از آنها به عنوان ذریه ابراهیم و اسرائیل یاد شده است،به این ترتیب،منظور از فرزندان آدم در این ایه،حضرت ادریس است که بنابر مشهور،جد نوح پیامبر(ص) بود و منظور از فرزندان کسانی که با نوح بر کشتی سوار شدند،حضرت ابراهیم(ع) است؛زیرا ابراهیم از فرزندان سام (فرزند نوح) بوده و منظور از فرزندان ابراهیم، اسحاق و اسماعیل و یعقوب است و منظور از فرزندان اسرائیل،موسی و هارون و زکریا و یحیی و عیسی می‌باشد.

و ممن هدینا و اجتبینا اذا تتلی علیهم ایات الرحمن خروا سجدا و بکیا؛در میان کسانی که هدایت کردیم و برگزیدیم،افرادی هستند که وقتی ایات خداوند رحمان برآنها خوانده شود،به خاک می افتند و سجده می کنند و سیلاب اشکشان سرازیر می‌شود.

سوره انبیاء ایات 86 و 85 و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل کل من الصابرین؛اسماعیل و ادریس و ذوالکفل که همه آنها از صابران و شکیبایان بودند و هر یک از این پیامبران،در طول عمر خود، در برابر دشمنان و یا مشکلات طاقت فرسای زندگی شکیبایی و پایداری نشان دادند و هرگز در برابر گرفتاری‌ها زانو نزدند و هر یک الگویی از پایمردی بودند.

سپس قرآن،بزرگترین بخشش الهی را،در برابر،شکیبایی و پایداری‌شان چنین بیان می‌کند:ما آنها را در رحمت خود داخل کردیم؛چرا که از صالحان بودند.و ادخلناهم فی رحمتنا انهم من الصالحین جالب اینکه نمی‌گوید ما رحمت خود را به آنها بخشیدیم،بلکه می‌گوید:آنها را در رحمت خود داخل کردیم.گویی با تمام جسم و جانشان در رحمت الهی غرق شدند.(تفسیر نمونه ج13)

  • Hanzale 110
  • ۰
  • ۰


مصائب سختی که در شهر شام به اهل‌بیت علیهم السلام  رسید و در کتابهای مقاتل ذکر شده، خرابه نشینی اهل‌بیت(ع) و از دنیا رفتن دختر سه ساله‌ی حضرت سیدالشهدا (ع)  است.

 امام صادق (ع)می‌فرماید: اهل بیت علیهم السلام را در خانه مخروبه‌ای نزدیک مسجد جامع دمشق با فاصله‌ی کمی از محل حکومت یزید جا دادند. و چون آن خانه قابل سکونت نبود، از آن تعبیر به خرابه شده است.

 وقتی اهل‌بیت علیهم السلام  را با آن عظمت و کرامت و شخصیتی که داشتند، در آن محل مخروبه جا دادند، به هم گفتند: «إنَّما جُعِلنا فی هذا البیت لِیَقَعَ عَلَینا فَیَقتلنا» قطعاً ما را در این خانه‌ی خرابه جای داده اند که سقف‌هایش بریزد و ما را نابود کند.

 شیخ صدوق در کتاب امالی، سید‌ابن‌طاووس در لهوف نوشته اند، خانه‌ی خرابه‌ای که در آن اهل‌بیت علیهم السلام  را جا داده بودند، از گرمای روز و سرمای شب، در امان نبودند، تا جایی که پس از مدتی صورت دختران و زنان و کودکان پوست انداخت. امام سجاد (ع)  میفرماید:

 اهل‌بیت علیهم السلام در آن خانه‌ی خراب روزها را گرسنه و شبها را به عبادت به سر می‌بردند، و گریه‌ی بر ابی عبدالله به صبح می‌رساندند.

 دختر سه ساله‌ی حضرت سیدالشهدا (ع)  است.

 شهادت ابی‌عبدالله (ع)  و یاران و اهل بیتش را تا جایی که ممکن بود، از اطفال و کودکان پنهان می‌کردند. ولی یکی از کودکان که دختری سه ساله بود و نامش را کتاب‌های مهمی چون لهوف سید ابن طاووس صفحه‌ی صد و چهل و یک، معالی السبطین جلد دو صفحه‌ی صد و شصت و یک، منتخب طریحی ودعوة الحسنیّه‌ آیت‌الله آقا شیخ محمد باقر بهاری و ریاحین الشریعه‌ی محلاتی جلد سه صفحه‌ی سیصد و نه و منتخب التواریخ ملا هاشم خراسانی صفحه‌ی دویست و نود و هشت، «رقیه»، ذکر کرده اند و چنین نوشته‌اند:

 این دختر به شدت عاشق حضرت حسین (ع)  بود. امام (ع)  هم به شدت به او علاقه داشت. شب و روز در آن خانه‌ی خرابی که اهل‌بیت علیهم السلام  را جا داده بودند، گریه می‌کرد، بهانه‌ی پدر را می‌گرفت. هر چه به او می‌گفتند پدر به سفر رفته و منظورشان سفر آخرت بود، آرام نمی‌شد. تا یک شب خواب پدر را دید. وقتی بیدار شد خیلی بی‌تابی کرد. هر چه خواستند او را ساکت کنند، نشد. بلکه بی‌تابی‌اش بیشتر شد.

زنان و دختران دیگر اختیار از دستشان رفت، از گریه و حال او به گریه افتادند. زنان و دختران با گریه‌ی او لطمه به صورت می‌زدند، خاک خرابه را به سر می‌ریختند و مو پریشان می‌کردند و این همه ضجه و ناله یزید را از خواب بیدار کرد. پرسید: چه خبر است؟ خواب دختر سه ساله را گفتند. گفت: سر پدر را برایش ببرید، بچه است، متوجه نمی شود، دیدن صورت پدر آرامَش می‌کند. سر را در طبقی که روپوشی رویش انداخته بودند آوردند پیش بچه گذاشتند. دختر گفت: من طعام نمی‌خواستم، من پدرم را می‌خواستم. گفتند: پدر آمده است. وقتی روپوش را برداشت، سر بریده را دید، با آن دستان کوچک سر را برداشت و به سینه گرفت. مرتب می گفت: پدر، چه کسی محاسنت را به خون سرت خضاب کرده است؟ چه کسی رگ‌هایت را برید؟ چه کسی مرا به این کودکی یتیم کرد؟ پدر چه کسی به فریاد یتیمان برسد؟ چه کسی از این زنان غصه دار پرستاری کند؟ چه کسی از این زنان شهید داده و اسیر دلجویی کند؟ چه کسی به فریاد این چشم های گریان برسد؟ پدر، کدام دست موهای پریشان این بچه ها را نوازش کند؟ پدر، بعد از تو تکیه گاه ما کیست؟ وای بر حال زار ما، وای بر غربت ما، پدر، ای کاش برایت بمیرم. پدر، ای کاش پیش از این کور شده بودم و این منظره را نمی دیدم. و بعد لب بر لب پدر گذاشت، چنان گریه کرد که  غش کرد، ولی وقتی او را حرکت دادند دیدند از دنیا رفته است.

  • Hanzale 110
  • ۱
  • ۰


حضرت زینب (س) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می کرد، حالتی دگرگون داشت. او عقیلة بنی هاشم است. او نائبة الامام است. اصلاً او شریک کربلای حسین (علیه السلام) است.

نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیة راه حسین (علیه السلام) کرده ، که از لحظه ای که از دامن زهرای مرضیه (سلام الله علیها) پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین (علیه السلام) باز کرده است. برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده اند.

مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفة ”کهیعص" را برای زنان کوفی تفسیر می کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود:

این عبارت ”کهیعص" رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آن مخدّره ترسیم کرد.
بسیاری می گویند: زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید - کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می داشت - دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.

پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:
اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ

” به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند . نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است راترک کردند"
و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.

پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:
اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ

”اگر مرا نمی شناسید من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال های سبز پرواز می کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است."
و او نیز، فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد.

بارگاه
شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در 12 کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرین است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون می باشد.

  • Hanzale 110
  • ۱
  • ۰
"مسأله غدیر فقط مسأله شیعه نیست، مسأله مسلمانان بلکه مسأله همه انسانها است. آنهایی که بیندیشند می دانند که این خط روشن خطی است که متعلق به همه انسانها است. جز این راهی وجود ندارد، اگر قدرت در اجتماعات انسانی دست شیطان صفتان باشد دنیا به همان راهی می رود که شما امروز مظاهر آن را در دنیای مدرن مشاهده می کنید..."


رمز فایل : www.yjc.ir
  • Hanzale 110
  • ۲
  • ۰


«حیا» آن ودیعه الهی و غریزه انسانیه است که انسان را از اعمال زشت باز می دارد؛ یعنی چه قبل از عمل که انسان عمل را تصویر می کند و چه بعد از عمل، حیا نقش بازدارندگی دارد.

  «حیا» آن ودیعه الهی و غریزه انسانیه است که انسان را از اعمال زشت باز می دارد؛ یعنی چه قبل از عمل که انسان عمل را تصویر می کند و چه بعد از عمل، حیا نقش بازدارندگی دارد. به این معنا که روح وقتی با یک عمل زشت روبرو می شود و وقتی که عمل زشت را تصویر می کند، منفعل و منکسر می شود و همین حالت موجب بازدارندگی او است و بعد از عمل هم، این حالت بازدارندگی نسبت به تکرار آن عمل زشت پیدا می شود.

حیایی که انسان نسبت به ناظر دارد، گاهی «حیاء من الخلق» است، گاهی «حیاء من النفس» بوده و گاهی «حیاء من الملائکه» می باشد؛ یعنی فرشتگانی که مأمور ضبط اعمال انسان هستند. گاهی «حیاء من اولیاء الله» است. پنجمین نوع آن «حیاء من الله» است، یعنی از خدا خجالت کشیدن و شرم کردن.

در باب «حیاء من الله» ما یک بحث معرفتی داریم و یک بحث تربیتی. در مورد بحث تربیتی، ما روایات متعددی داریم که «حیاء من الله» را در روابط گوناگون مطرح می فرمایند. یعنی این که انسان باید با توجه به این روابط حیاء داشته باشد.
خدا می بیند!

یک دسته از روایات هست که «اصل ناظر بودن خداوند» را مطرح می کنند. انسان در «حیاء من الخلق» از این شرمش می آید که عمل زشت را در دیدگاه غیر انجام دهد. حالا اگر یک ذره معرفتش بالاتر باشد، در دیدگاه فرشتگانی که او را می بینند و اعمالش را ثبت و ضبط می کنند، نیز حیا می کند. دسته اول روایات، «حیاء من الله» را در همین رابطه مطرح می کنند که خداوند به اعمال تو ناظر است، تو در دیدگاه خدا هستی، این کار را که می کنی باید از خدا شرمت بیاید.
از خدا خجالت بکش و معصیت نکن!

حالا من به عنوان نمونه چند روایت می خوانم که بعضی هایشان هم اشاره به آیات قرآن دارد. روایت اول از حضرت زین العابدین(ع) است که می فرماید: «خف الله عز و جل لقدرته علیک؛ از خدا بیم داشته باش، چون او بر تو توانا است.» این طور نیست که بتوانی از چنگ خدا فرار کنی، خجالت بکش و معصیت نکن. خیال نکن می توانی از عذابی که وعده کرده است فرار کنی. بعد دارد «و استح منه لقربه منک؛ از خدا خجالت بکش، چون به تو نزدیک است.» این روایت اشاره به همین معنا است که خدا ناظر است.
تو مرا نمی‌ بینی ولی من!

در آیه شریفه هم می فرماید «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری»(علق، آیه 14) در آیات دیگری هم اشاره به قُرب و نزدیکی دارد، مثلا می فرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَری» یا «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ»(واقعه، آیه 85) شماها نمی بینید ولی ما به او نزدیک ‌تر از شما هستیم. تو کور هستی و چشم باطنت کور است و مرا نمی بینی ولی من که می بینم که چه کار داری می کنی.
گریه شدید محبوب ‌ترین بنده خدا

در سوره یونس در آیه ای هست «وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً؛ هیچ کاری نیست که شما انجام دهید مگر اینکه ما آن را می بینیم.»(یونس، آیه 61) کارهایتان در مرئی و منظر ما است و ما داریم می بینیم. من نمی خواهم بحث تفسیری کنم، ولی این را بگویم که «عمل» در اینجا اطلاق دارد، یعنی هم اعمال درونی ات را می گیرد و هم اعمال بیرونی ات را می گیرد. من بعد می رسم که شهود خدا هم سرّ انسان را در بر می گیرد و هم علن او را می گیرد. هر چه را که او انجام دهد، خدا می ‌بیند. «ما من عملٍ» استثنا ندارد. همه را می گیرد.

در ذیل این آیه روایتی آمده است که «کان رسول الله(ص) اذا قرأ هذه الآیه بکی بکاءً شدیدا؛ پیغمبر اکرم وقتی به قرائت این آیه می رسید، به شدت گریه می کرد.» این آیه خودش خیلی روشن است. اینها یک دسته از روایت در باب «حیاء من الله» است که عرض کردم به آیات هم اشاره دارد و جنبه های اعتقادی دارد و هم ریشه های ایمانی و درونی دارد.
خدا سِرّ و عَلَنت را می ‌بیند!

یک دسته دیگر روایاتی هستند که به چگونگی قُرب خداوند اشاره می کند که من هم الآن به آن اشاره کردم و از اطلاق آیه آن را گرفتم. قُرب خداوند سرّ و علن ندارد. حیاء از مردم در جایی است که در منظر مردم باشد، ولی در خفا چه؟ آنجا کسی نیست. اما در باب خدا، اشتباه نکنید! حیای از او مثل «حیاء من الخلق» نیست. اشتباه نکنید! روایت از امام هفتم علیه السلام است «فَاسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ فِی سَرَائِرِکُمْ کَمَا تَسْتَحْیُونَ مِنَ النَّاسِ فِی عَلَانِیَتِکُم» خیلی روشن است. از خدا در سرّتان خجالت بکشید، همان طور که در علن از مردم خجالت می کشید! همه کار را جلوی مردم نمی کنید، در برابر خدا هم همین طور باشید.
«بزرگی ناظر» و «همراهی او» دلیل حیا

یک دسته ای از روایات هم در باب «حیاء من الله تعالی» اینها هستند که من دسته بندی  کردم. اینها خودشان دو جهت دارند که بحثش مفصّل است؛ یک، در ارتباط با جایگاه خدا نزد انسان است و دو، در ارتباط با نحوه برخورد خدا با انسان است. ما در باب اعمال میان انسان ها فرق می گذاریم «حیاء من الخلق» متناسب با افراد مختلف است. من تعبیر ساده می کنم و سطح مطلب را پایین می آورم؛ مثلاً ما از بعضی ها به خاطر جایگاهشان، خیلی شرم نمی کنیم. چون جایگاه زیاد مهمّی برایشان نمی بینیم.

مثلاً می گوییم فلانی خودمانی است. حالا چون جلوی او رو در بایستی نداریم، - نعوذ بالله - چه بسا کارهایی انجام دهیم که درست نبوده و حاضر نیستیم جلوی همه آن کارها را انجام دهیم و اگر شخص بزرگی حاضر باشد که ما با او رو در بایستی داشته باشیم این کار را نمی کنم. اینها همه اش مربوط به حیاء بوده و نسبت به ناظر است.

امّا در مورد دیگر حیاء به خاطر جایگاه نیست بلکه به خاطر برخورد با او است. مثلاً کسی که تنها گاهی اوقات چشممان به هم می افتد و او را می بینیم، با کسی که هر روز و هر شب با او برخورد می کنیم، چشم مان در چشمش می افتد، فرق دارد. آدم از این فرد خجالت می کشد. در مورد اوّلی شاید بگوییم: فلانی رفت دنبال کارش! شاید کلاه مان هم پیش او نیافتد و دیگر همدیگر را نبینیم و ... امّا کسی که همیشه همراه آدم است، فرق می کند و انسان از او شرم می کند. ما میان این دو نفر فرق می گذاریم.
نحوه حیاء از خداوند

در بخشی از روایاتِ ما این مسأله مطرح است که حیای بندگان از خداوند، هم از نظر جایگاه و هم از نظر برخورد، از این سنخ باشد. یعنی مانند جایگاه کسانی که پیش شما شایستگی دارند، نه کسانی که - نعوذ بالله - سطحشان خیلی پایین است. نگاهتان به جایگاه خدا، مانند نگاه به جایگاه افراد شایسته باشد. خود ما هم این گونه هستیم که وقتی با افراد بزرگی رو به رو می شویم، خودمان را جمع و جور می کنیم، که نکند یک وقت حتی اشتباهاً خلافی از ما سر بزند!

حال اگر فرد شایسته بود و بعد هم هر روز آدم با او سر و کار داشته باشد، خیلی مراقبت بیشتر می شود. آدم از او شرم می کند که عمل بدی در مرئَی و منظر او کند. در یک روایتی داریم از پیغمبر اکرم که دارد؛ «اسْتَحْیِ مِنَ اللَّهِ اسْتِحْیَاءَکَ مِنْ صَالِحِی جِیرَانِک» حضرت دو کلمه را کنار هم گذاشته است که اوّلی به یک مطلب اشاره داشته و دومی هم مطلب دیگری را بیان می کند. ایشان می فرماید: از خدا خجالت بکش، همانطور که از همسایه ای که جایگاه رفیعی نزد تو دارد و از شایستگان است خجالت می کشی!

گاهی انسان همسایه ای دارد که - نعوذ بالله - بدتر از خودش است؛ لذا جایگاهی ندارد و حیاء از او معنا ندارد. نه! گاهی اوقات همسایه، آدم بزرگ و شایسته ای است، از صلحا و نیکان است. یک انسان صالح که همسایه است و هر روز و هر شب، چشمم به چشمش می افتد، انسان چگونه از او حیاء می کند!؟

حضرت چه قدر سطح مطلب را پایین آورده است تا شاید ما از خدا خجالت بکشیم. همان طور که از همسایه شایسته ات خجالت می کشی و جلوی روی او هر کاری را انجام نمی دهی، از خدا هم خجالت بکش! البته این طور نیست که حضرت فقط بفرمایند از خدا خجالت بکشید! نه مطلب ادامه دارد و من همین طور گام به گام پیش می روم.
بالاترین نوع حیا

دسته ای از روایات نقش ارزشیِ «حیاء من الله» را بیان می کنند که آنها را بعداً می گویم، چون یک بحث مستقل در این رابطه - ان شاءالله - خواهم داشت. یک تقسیم بندی راجع به همین مسأله ارزشی است که مثلاً از علی علیه السلام هست که «أفضل الحیاء استحیاؤک من الله؛ با فضیلت ترین حیاها حیای از خداوند است.» چرایش را بعداً می  گویم.
اثر حیای از خداوند

یک دسته از روایات هست که اثر مترتّب بر «حیاء من الله» را بیان می کند. روایت از علی علیه السلام است که فرمودند: «الحیاء من الله یمحو کثیراً من الخطایا» این هم توضیح می خواهد که من بعداً توضیح می دهم. من الآن خواستم فقط دسته بندی روایات را بگویم.
حق حیاء از خداوند

اینها مقدمه بود برای مطلبی که در آخر جلسه گذشته مطرح کردم. حالا سراغ بحث خودم می آیم که ما در روایات متعدّده داریم که «استحیوا من الله حق الحیاء»این روایت از پیغمبر اکرم است که از خداوند آنگونه که حق حیاء است، حیاء کنید! حق حیاء از خدا یعنی چه؟

در روایت دیگری آمده است: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیَاء» یا روایت دیگری از پیغمبر اکرم است که به ابی ذر فرمود: «یَا أَبَاذَرٍّ أَ تُحِبُّ أَنْ تَدْخُلَ الْجَنَّةَ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ!» بعد حضرت: پس سه کار کن که آخرین آن، این بود که «وَ اسْتَحْیِ مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ» همچنین روایت دیگری بود که شخص دیگری همین مطلب را داشت که حضرت پرسیدند: «أ کلکم یحب أن یدخل الجنة؟ قالوا: نعم یا رسول الله!» حضرت هم همان مطالبی را که در روایت ابی ذر بود فرمودند و سومین مطلب این بود که «و استحیوا من الله حق الحیاء» در همه این روایت ها یک حقی آمده است. منظور از این چیست؟

من این مقدّمات را گفتم تا بفهمید که حق حیاء یعنی چه. حالا دقت کنید که حق حیا، آن طور که سزاوار است، با آن مقدّماتی که گفتم یعنی چه. ما الآن مورد به مورد پیش می رویم.
خداوند، ناظری که هیچ چیز از او پوشیده نیست!

یک؛ خداوند ناظری است که جدا نشدنی است؛ یعنی هیچ گاه از من جدا نمی شود. او نزدیکی به من است که نزدیک تر از او نیست. بزرگی است که بزرگ تر از او نیست. مطّلعی بر من است که مطّلع تر از او نیست. به تمام شراشر وجود من احاطه دارد؛ از درون و بیرون. مطلعی است که سرّ و علن برای او معنا ندارد.

بعداً ان شاءالله می رسم که در یک تقسیم بندی نسبت به خود اعمال، ما یک قبائح عقلیّه داریم، یک قبائح شرعیّه داریم و یک قبائح عرفیّه متشرعه داریم. اینها سه چیز جدا است. قبایح عقلیّه مربوط به عقل عملی است، شرعیّه مربوط به احکام شرعی است و عرفیّۀ متشرعه مربوط به افراد متدیّن است که آنها این کار را زشت می دانند.
حق حیاء یعنی حیاء از تمام زشتی ‌ها

حق حیاء این است که انسان در هر سه رابطه از خدا خجالت بکشد. چه عملت قُبح عقلی داشته باشد، چه قُبح شرعی داشته باشد، چه قُبح عرفی در محیط متشرعه داشته باشد و بالأخره حق حیاء این طور است که اگر بخواهیم به طور مطلق بگوییم نسبت به «جمیع قبائح» است.

خود ما همین طوری هستیم که با این مقدّماتی که من گفتم باید این طور از خداوند حیاء داشته باشیم. نتیجه این مقدّمات همین می شود. من مطلبی را از خودم تحمیل نکردم. عمده این است که باید ببینی ناظر بودن خدا چه وسعتی دارد، تا بفهمی حق حیاء چیست؟ هر حرکت قبیحی نسبت به این سه محیط، چه درونی و چه بیرونی از انسان سر بزند، بر خلاف حیاء است.
انسان باحیاء حتی «فکر گناه» هم نمی ‌کند!

از خدا حیاء کن! شرم کن! انجام نده! حتی فکر معصیت هم نکن! چون عمل، برای خداوند دیگر بیرونی و درونی ندارد. آیه ‌اش را خواندم. یادت نرود که هیچ عملی نیست که ما آن را شهود می کنیم. اینها همه مقدّمه «حق حیاء» بود و چون من در جلسه گذشته گفتم که بعداً درباره حق حیاء صحبت می کنم اینها را گفتم.

تو باید چنین خدایی را قبول داشته باشی! این حرف من نیست، کلام الله است. من از خودم نگفتم، آیات قرآن این چنین می گوید و قابل انکار هم نیست. تازه من گفتم که بحث معرفتی نکردم. آن خودش بحث دیگری است که در جای خودش می گوییم درجاتی دارد و... بحث ما خیلی عرفی بود. یک بحث تربیتی و عرفی کردم که همه متوجّه شوند.

این که روایات متعدّده می فرماید: از خدا خجالت بکشید آن طور که سزاوار است! یعنی این مطلب که گفتم. هرکس سزاوار یک نوع شرم کردن و یک طور خجالت کشیدن است. آن طور که سزاوار است انسان از خدا خجالت بکشد این است که در روابط گوناگون هر نوع عمل قبیحی را انجام ندهد.

«استحیوا من الله حق الحیاء» نه یک روایت نه دو روایت، آنهایی که اهلش هستند بروند مراجعه کنند! ببینید چه قدر پیغمبر اکرم روی آن تأکید کرده است. چه جنبه های شخصی و چه عمومی! من همه اینها را در جلسه گذشته گفتم. «استحیوا من الله حق الحیاء»
  • Hanzale 110
  • ۱
  • ۰


هر ماه نوری دارد و هر روز نوری دارد که مجانی به در خانه آدم میایند. این ما هستیم که باید این نورها را حفظ بکنیم.

 
۱- هر ماه نوری دارد و هر روز نوری دارد که مجانی به در خانه آدم میایند. این ما هستیم که باید این نورها را حفظ بکنیم.
شیعیان امیرالمومنین نزد خدا عزیز هستند. اینها اگر بر نمازها مراقبت کنند، مساله والدین، مساله غیبت و حسن خلق و.... را رعایت کنند، این انوار هر روز به در خانه شان می آید.
منتها ما چه می کنیم؟ این انوار را حفظ نمی کنیم. از یکی از بزرگان علما که با آشیخ حسنعلی(نخودکی اصفهانی) محشور بود، پرسیدم ایشان چگونه به این مقام نزد خدا رسیدند؟ آن ولی خدا جواب داد: "ایشان هرچه بدست می آورد نگه می داشت." ولی ما انوار را ضایع می کنیم. شب بلند می شود نماز شب می خواند، صبح می نشیند غیبت می کند. نور نماز شب رفت. با یک حرف تلخ این نورها از بین می رود.

2- من تعجب می کنم از بعضی ها! یک خانم مومن 20 بار به عمره رفته. بار 21 به او می گویند بیا این پول عمره را بده برای یک دختر یتیم، می گوید: "نه من نمی توانم. دوستان همه دارند می روند عمره. من چطور نروم؟"
حالا به این خانم بگو شما این همه عمره رفتی، مساله اخلاق رو در خانه رعایت می کنی؟ مگر دین خدا مسخره است؟ هر سال عمره می روی یک عیب و بدی را از خودت دور نکردی؟ یا آقا؛ فرقی ندارد. آقا بداخلاق بشود، عبادتش ضایع می شود. خانم بداخلاق بشود، عباداتش ضایع می شود.

۳- مستحب با جایز فرق دارد. مستحب یعنی وقتی انجامش دادی یک چیزی هم گیرت می آید. حالا یکی از مستحبات قاضی که در مسند قضا نشسته این است که اگر متهمی را پیش او آوردند، دید موضوع اتهام از حقوق مردم است، باید ساکت شود شواهد را جمع کند و حکم کند.
اما اگر قضیه از حقوق خدا بود، مستحب است، یعنی مثل نماز نافله می ماند، که قاضی حرف در دهان متهم بگذارد. مثلا متهمی را بیاورند که این شراب خورده است. قاضی بگوید: کی؟ نه! یک داروهایی هست برای درد دندان که بوی بدی می دهند، این بنده خدا از آن ها استفاده کرده است. قاضی باید این ها را بگوید. اگر دین این چیزی بود که در کوچه خیابان می دیدیم، صرف نمی کرد امام حسین در راهش شهید بشود.

4- خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهدست الان مردم خیلی دست کم گرفته اند آبرو بردن را.
ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد: 1- عمدا نماز نخواندن.2- به ناحق آدم کشتن.3- عقوق والدین.4- آبرو بردن.
این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی شوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می کرد: "به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می گویی؟
می گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر!" الان در زمان ما هیئتی ها، مسجدی ها و مقدس ها آبرو می برند.
عزیز من اسلام می خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضی ها با زبانشان می روند جهنم.
روایت داریم که می فرماید اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می روند. یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند.
امیرالمومنین به حارث همدانی می فرماید: اگر هر چه را که می شنوی بگویی؛ دروغ گو هستی.

5- گناهکار چند نوع است. عده ای گناه می کنند، بعد ناراحت و پشیمان می شوند. سوز و گداز دارند. توبه می کنند و هرگز فکر نمی کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می شکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز می شود.
اما اگر نه؛ دفعه اول سوز و گداز داشت، دفعه دوم کمتر، دفعه سوم کمتر و اگر برایش معمولی شد؛ او طعمه شیطان می شود. شدیدترین گناه، گناهی است که صاحب آن، آن را کوچک بشمارد.

6- دوره ای شده که همه چیز صاحب دارد غیر از دین و معارف. همه متولی دین شده اند. اگر درباره طب بخواهیم صحبت کنیم، باید آقای دکتر بیاید. اما دین؛ طرف می نشیند چشمش را هم می بندد و می گوید: فکر می کنم فلان آقا اشتباه کرده، فلان چیز حلال است و.... دین به همین سادگی است؟
همه الان صاحب معارف شده اند. همه عارف شده اند. به جوانی گفتم چرا می روی فلان جا؟ گفت حاج آقا سیمش متصل است. گفتم تو مبتدی هستی، سیم را هم تشخیص می دهی؟ من اسم این عرفان را گذاشتم عرفان سیمی. هر کسی را بهر کاری ساختند. متخصص مهم است. یک آسپرین ما از دست غیر متخصص نمی خوریم بعد درباره دین ... .

7- فرد وارد بازار قیامت می شود، فکر می کند خبری است. تعجب می کند؛ خدایا پس چه شد؟ نماز ها، عمره ها؟ می گویند تو دل شکستی. ریا کردی. زهر زبان ریختی. ببینید ما درد دل می کنیم.
جوان عزیز اگر عروج می خواهی، می خواهی به جایی برسی از خانه خودتان شروع کن! دل خواهرت را شکستی. برو درستش کن. دل مادر و پدر را شکستی. از خانه شروع کنید.
جوانانی هستند که محاسن دارند، انگشتر دارند، عطر تیروز هم می زنند، در بیرون هیئت ولی در منزل بروی بپرسی، هیچکس از او راضی نیست. پس برای چه هیئت رفته بودی؟ چرا جلسه رفته بودی؟ پس استاد یعنی چه؟

8- اگر صدای خوشی می شنوید، خوشتان می آید، باید سجده شکر به جا بیاورید. چون عده ای درک نمی کنند. این نعمت توجه به ظرایف است.

9- تقوا مراتب دارد. مراتب عالیه دارد. مراتب نازله دارد. وقتی قرآن نازل شد مردم چند دسته بودند. عده ای می گفتند اصلا گوش ندهید. حتی سرو صدا راه می انداختند تا کسی قران را نشنود. دسته دیگر می گفتند آقا صدا نکنید ببینیم چه می گوید؟ این از مراتب نازله تقوا بود. خیلی از این ها بعد از گوش دادن منقلب شدند. قران هدایتشان کرد. بی خود نبود که خانه و قوم و خویش خود را ترک کردند و رفتند جلوی نیزه و شمشیر، همراه پیامبر جنگیدند.

10- قران ظرایفی دارد که متقین می فهند. ظرایف قرآن برای متقین است.

11- اول مظلوم از انسان ها امیر المومنین است و در دعاها دعای کمیل. این دعا خیلی مظلوم است. در تیراژ بالا چاپ می شود، هر مجلسی هم که بروید دعای کمیل داریم.
اولا که وسط دعای کمیل، سخنرانی می کنند که دعای کمیل می شود سه ساعت. دعای کمیل بیست دقیقه است.
ما حق نداریم دعای امیرالمومنین را بکنیم سه ساعت.
اگر استادی نورانیتی داری، مختصر توضیح بده. وسط دعا هرچه شعر بلد است می خواند. همه بیچاره می شوند. جوان ها زده می شوند. می گویند جوان نمی رود دعای کمیل. خوب تو نمی گذاری.
مولوی می گوید در قدیم موذن بدصدایی بود. دیدند روزی صف بلندی از هدایا و تحفه ها تشکیل شده برای این موذن بدصدا. تعجب کرد و علت را پرسید. گفتند همه این افراد در صف مسیحی هستند. گفت چرا برای من تحفه آورده اند. گفتند برای صدایت. گفت صدای من که بد است.
گفتند این مسیحی ها شش ماه با یک دختر مسیحی سر مسلمان شدنش بحث داشتند. دختر اصرار داشت که من می خواهم مسلمان بشوم. مسیحی ها هم در طول شش ماه نتوانستند او را قانع کنند. صدای تو را که شنید گفت من اصلا اسلام را نمی خواهم. این تحفه و هدایا قدردانی مسیحیان از توست.

12- کشف و شهود صحیح فرقی با برهان ندارد. الا در ظهور و خفا.

13- شیطان را باید شناخت. شعار می دهند می گویند شیطان قوی است. نه شیطان قوی نیست؛ ما شیطان را رو می دهیم. ما بچه بودیم در محلات و خانه های پر درخت تبریز بازی می کردیم. دیدیم ناله یکی از بچه ها بلند شد. دیدیم یک بچه عقرب پیدا شد از مورچه کمی بزرگتر. این بچه داشت سیاه می شد طفلک.
بچه عقرب از بند انگشت هم کوچک تر بود. عقرب فقط یک لنگه کفش می خواهد. شما الان نمی توانید بگوئید عقرب قوی است ولی موذی است. رو بدهی میاید در آستین آدم.
شیطان هم ضعیف است. نگویید قوی است. این طور بگویید روبروی خدا ایستاده اید. شیطان قوی نیست؛ موذی است.

14- خداوند در قرآن می فرماید بر بنده من، کسی تسلط ندارد. تسلط شیطان بر کسانی است که دنبالش می روند. جوانان عزیز، اخلاقتان را زیباتر بکنید، نمازها را مرتب بخوانید، مساله والدین را رعایت کنید و عمل به وظیفه بکنید مطمئن باشید شیطان می رود.

15- جسارت به یک مقام نشان بزرگی اوست. چون دشمن چیزی جز بی حرمتی و جسارت ندارد.

16- دعا از معجزات قولی پیامبر است.

17- آدم این را متوجه شود که جز خدا کسی جواب مضطر را نمی دهد، همه کارهایش درست می شود. دعای امن یجیب را با جان بخوانید!

18- آقایان حیف تان نمی آید مادرها را اذیت می کنید؟ سید رضی جامع نهج البلاغه پس از مرگ مادرش گفت: "بعد از این با کدام دست بلاها را رد کنم؟" دست مادر که بالا می رود بلاها از شما دور می شود. حیف نیست سر یک چیز جزئی مادر را می رنجانید؟ از مجلس روضه برگشته مادر را می رنجاند؛ قبول باشد!

19- آشیخ موسی دبستانی را من زیارت کردم. خیلی لطیف بود. از شاگردان آیت الله قاضی بود. یک شب بلند می شود برای نماز شب. قبل از بیدار شدن برای نماز شب در خواب می بیند که یک نفر گفت: یا موسی اقبل و لا تخف انک من العاملین ( ای موسی رو کن و نترس که تو در امانی) نماز شب را خواند و خوابید، دیگر بلند نشد. همان طور در خواب رفت.

20- سفره خدا بزرگ است. پیرزنی نابینایی جلوی حضرت موسی را گرفت. گفت دعا کن خدا چشمانم را برگرداند. حضرت موسی گفت باشد. پیرزن گفت دعا کن جمالم را هم برگرداند. حضرت یک توقفی کرد. با خود گفت چشمانش را خدا داد ، دیگر زیبایی و.... وحی آمد که موسی چرا فکر می کنی؟ مگر از تو می خواهد؟
  • Hanzale 110
  • ۱
  • ۰


 صلوات خاصه حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام از ادعیه و مناجات ارزشمند اسلامی به شرح زیر است: 


اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی  و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ.

ترجمه:خدایا  رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا امام با تقوا و پاک و حجت تو بر هر که روی زمین است و هر که زیر خاک، رحمت بسیار و تمام با برکت و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی.


در زیر می توانید نماهنگ زیبای غبار روبی ضریح مطهر حضرت ثامن الحجج امام علی بن موسی الرضا علیه السلام با حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران را دانلود و مشاهده نمایید


رمز فایل : www.yjc.ir


  • Hanzale 110
  • ۲
  • ۰


در ابتدای جنگ یک دانشجوی  رشته پزشکی ،خودش را از آمریکا به جبهه های جنگ رسانده بود . ودر جبهه کرخه پا را از خط مقدم عقب تر نمی گذاشت .هرچه  به او اصرار می کردیم  به خط دوم که برای او سنگری  ساخته شده بود  برود تا بتواند بچه هایی را که مجروح می شوند مداوا کند،نمی پذیرفت.در نهایت با اصرار زیاد؛پذیرفت ودر خط دوم مستقر شود.

siq3vg_425.jpg


یک روز که با همدیگر صحبت می کردیم  گفت: دوست دارم در نماز صبح در حال سجده به گونه ای شهید بشوم که چیزی از جسم من باقی نماند ،چون در مقابل امام حسین ع که برادرش ابوالفضل آن گونه به شهادت رسید ،خجالت میکشم.چند روز بعد صبحگاهان در حال نماز ودر هنگام سجده خمپاره ای به او اصابت کرد واو را تکه تکه کرد .این خمپاره سفیری بود که او را به بهشت اعلی کشانید.

  • Hanzale 110